نقد فیلم کفایت مذاکرات | سهیل موفق و کمدیهایی که کفایت ندارند!

فیلم «کفایت مذاکرات» به کارگردانی سهیل موفق نمونهای روشن از وضع آشفتهٔ سینمای کمدی ایران است؛ آشفتهای که مازیار وکیلی با نگاهی تیز و بیرحم آن را تشریح میکند. این فیلم، بیش از آنکه یک روایت دراماتیک باشد، مجموعهای از موقعیتهای سطحی و نامنسجم است که پشت سر هم چیده شدهاند، بیآنکه منطق روایی یا انسجامی میانشان برقرار شود. کمدیهای سینمای ایران، در نگاه وکیلی، حاصل فقر تفکر و رضایت عمومیاند؛ رضایت تماشاگرانی که تنها به دنبال خندهٔ لحظهایاند و نه یک اثر سینمایی ماندگار.
در چنین فضایی، «کفایت مذاکرات» اندکی بهتر به نظر میآید، چون دستکم سوژهای نیمخطی دارد: دختری که تصمیم میگیرد رحم خود را برای بچهدار شدن یک زوج دیگر اجاره دهد. اما همین سوژهٔ بالقوه جذاب، در اجرا و فیلمنامه به چنان روندی ابلهانه بدل میشود که منطق داستان کاملاً فرومیپاشد. وکیلی با تمسخر این مسیر مینویسد که نویسنده ظاهراً “منطق خود را گم کرده” و مخاطب حیران میماند از اینکه چنین خط داستانی چگونه به فیلمی سینمایی تبدیل شده است.

نکتهٔ اساسی وکیلی در نقد کمدیهای ایرانی این است که اغلب، فاقد روایت از نقطه آ به نقطه ب هستند؛ یعنی قصهای ندارند که پیش برود یا شخصیتهایی که هدف و انگیزهای داشته باشند. بلکه زنجیرهای از شوخیها و موقعیتهای سطحیاند که صرفاً برای خنده طراحی شدهاند، بیآنکه چیزی پیوندشان دهد. «کفایت مذاکرات» از همین جنس است؛ مجموعهای از صحنههای یاوهگو و کاریکاتوری با شخصیتهایی که هیچ نسبتی با واقعیت ندارند.
از جمله نادر که از ترکیه برگشته و دلیل دیپورت شدنش «زدن جیب سیاوش قمیشی» عنوان میشود—یکی از مضحکترین دلایل ممکن در فیلمنامهای که خود را جدی میگیرد! خواهری خلوضع، همسایهای کاراتهکار، رفیق جعلکنندهٔ سند، پدر متعصب و برادران قلچماق نیز همان ترکیب تکراری فیلمهای تجاری هستند؛ مجموعهای آشنا از تیپهای مصرفی که مخاطب عام را قرار است بخندانند.
وکیلی در ادامه نقد، مسئله را فراتر از یک فیلم خاص میبیند و به ساختار کلی سینمای کمدی اشاره میکند. این ژانر در ایران، به تعبیر او، به چیزی شبیه خط تولید تبدیل شده: با چند تهیهکننده مشخص مانند ابراهیم عامریان و حسین فرحبخش، چند کارگردان تکراری مثل سهیل موفق، کریم امینی، مسعود اطیابی و تعدادی بازیگر ثابت—پژمان جمشیدی، محسن کیایی، بهرام افشاری، هادی کاظمی، ایمان صفا—که در هر فیلم فقط موقعیتها و اسمها عوض میشوند. نتیجه؟ نسخههای مشابه با شوخیهای تکراری، بدون دغدغهٔ هنری و با فروش میلیاردی.

از نگاه منتقد، این چرخه میان تهیهکننده، بازیگر و مخاطب به نوعی رضایت جمعی منجر شده؛ رضایتی که فاجعهٔ فرهنگی را عادی کرده است. وقتی همه راضیاند، کسی دغدغهٔ کیفیت ندارد: کارگردان باور دارد سینما را زنده نگه میدارد، بازیگرها پول میگیرند، تهیهکننده سود میبرد، تماشاگر تخلیهٔ روانی میشود—اما سینما تهی میگردد. بنابراین، وکیلی با کنایه مینویسد:
«تا اطلاع ثانوی به جای اعلام کفایت مذاکرات باید اعلام کفایت فیلمهای کمدی کنیم.»
تحلیل او در نهایت پرسشی بزرگتر را مطرح میکند: چرا کمدی، این ژانر حیاتی و انسانی، در سینمای ایران به ورطهٔ ابتذال و بیمنطقی افتاده است؟ چرا امیدی به تولد یک اثر تازه و خلاقانه وجود ندارد؟ شاید پاسخ در سرمایهداری فرهنگی نابینا نهفته باشد که ارزش را نه با هنر، بلکه با فروش تعریف میکند. «کفایت مذاکرات» در چنین ساختاری فقط یکی از قطعات این چرخهٔ بیپایان است—نه بهتر، نه بدتر.
