اجتماعیدانستنیفرهنگی

ماراتن؛ یادبود شکست ایران یا جشن بی‌خبری؟! روایت تلخ یک دویدن فراموش‌شد

در سال‌های اخیر، هم‌زمان با گسترش رویدادهای ورزشی شهری در ایران، یک پرسش اساسی و تلخ بار دیگر مطرح شده است: آیا ما ایرانی‌ها به‌درستی می‌دانیم ریشه و فلسفه بسیاری از آیین‌های ورزشی که از غرب وارد کرده‌ایم چیست؟ یا بی‌آنکه عمق تاریخی‌شان را درک کنیم، تنها به‌دلیل جذابیت رسانه‌ای و تقلید از استانداردهای جهانی، آنها را در سطحی‌ترین شکل ممکن بازتولید می‌کنیم؟ نمونه بارز این چالش، مسابقه دوی ماراتن است؛ مسابقه‌ای که بخش قابل توجهی از شهروندان هنوز نمی‌دانند اصلاً چرا «ماراتن» نام دارد، چه ریشه تاریخی دارد و چه روایتی پشت آن نهفته است.

واقعیت تاریخی روشن است: ماراتن نام شهری در یونان است؛ جایی که حدود ۲۵۰۰ سال پیش نبرد مهمی میان نیروهای آتنی و سپاه امپراتوری هخامنشی رخ داد. یونانی‌ها در آن جنگ پیروز شدند؛ پیروزی‌ای که بعدها به‌عنوان یکی از نقاط عطف شکل‌گیری هویت سیاسی آتن و آغاز اعتمادبه‌نفس تمدن یونانی در برابر قدرت‌های شرقی تفسیر شد. روایت مشهور می‌گوید پس از پایان نبرد، سربازی یونانی مسیر طولانی بین میدان جنگ تا آتن را دوید تا خبر پیروزی را برساند و پس از ادای پیام، از شدت خستگی جان داد. فارغ از دقت تاریخی این روایت، الهام‌بخش احیای مسابقه‌ای شد که امروز «ماراتن» نام دارد.

ماراتن؛ یادبود شکست ایران یا جشن بی‌خبری؟! روایت تلخ یک دویدن فراموش‌شد

و دردناک آنجاست که این مسابقه، در اصل یادبود پیروزی یونانی‌ها بر ایرانی‌هاست—حتی اگر امروز بخش عمده‌ای از جهان این معنا را دنبال نکند یا ندانَد. اما برای کشوری که تاریخ و هویت چند هزار ساله‌اش بخش مهمی از سرمایه فرهنگی‌اش است، ناآگاهی نسبت به چنین پیشینه‌ای مسئله‌ای ساده و گذرا نیست. اتفاقاً همین ناآگاهی است که در تحلیل‌های امروز، نماد یک بحران عمیق‌تر دیده می‌شود: فاصله میان حافظه تاریخی و رفتار اجتماعی نسل جدید ایرانی.

مشکل، تنها برگزاری یک مسابقه دو نیست؛ مشکل آن است که بسیاری از جوانان حتی نمی‌دانند ماراتن یادبود چه چیزی است. درحالی‌که یونانیِ امروز شاید اصلاً به جنگ ماراتن فکر نکند، اما در ایران موضوع شکل دیگری پیدا کرده است: عدم شناخت تاریخ خودمان، آن هم در سرزمینی که بخش مهمی از هویت ملی‌اش بر تاریخ، اسطوره‌ها و حافظه تمدنی بنا شده. این تضاد، خشم و انتقاد برخی را برانگیخته که چطور ممکن است مردمی که هنوز به شاهنامه، کوروش، داریوش، هنر هخامنشی و میراث ایران‌باستان می‌بالند، به‌صورت همگانی و بدون درک زمینه، مسابقه‌ای برگزار کنند که در روایت‌های کلاسیک «نشانه شکست» آنان قلمداد شده است.

اما مسئله، لایه عمیق‌تری نیز دارد. از منظر جامعه‌شناسی فرهنگ، برگزاری چنین رویدادهایی بدون آگاهی عمومی نشان می‌دهد الگوی واردات فرهنگی در ایران همچنان تقلیدی و بی‌واسطه است. بسیاری از آیین‌ها، جشن‌ها، مسابقات، مدل‌های گردشگری، برنامه‌های شهری و حتی مفاهیم هویتی، بدون ترجمه فرهنگی و بدون پیوست تاریخی وارد می‌شوند. نتیجه؟ فعالیت‌هایی که ریشه در تاریخ دیگران دارند، در اینجا تبدیل می‌شوند به نسخه‌های بی‌هویتِ یک مدل جهانی. همین الگوی تکراری باعث می‌شود برخی تحلیلگران، این روند را نه صرفاً یک اشتباه فرهنگی، بلکه بی‌دفاع شدن یک جامعه در برابر نفوذ مفاهیم بیگانه بدانند.

ماراتن؛ یادبود شکست ایران یا جشن بی‌خبری؟! روایت تلخ یک دویدن فراموش‌شد

اینکه گفته می‌شود «مردم دنیا به ما می‌خندند»، یک تحلیل احساسی نیست؛ بلکه بازتاب همان نگرانی است که اگر جامعه‌ای نتواند حافظه تاریخی خود را حفظ کند و معنای نمادها را بفهمد، به‌تدریج دچار سردرگمی هویتی می‌شود. جهانی که امروز همه‌چیز را در لحظه قضاوت می‌کند، برای جامعه‌ای با ادعای تمدن کهن، چنین لغزش‌هایی را نشانه‌ای از بی‌دقتی فرهنگی می‌بیند.

در این میان، برخی نیز پا را فراتر می‌گذارند و برگزاری آن را نشانه «نفوذ»، «وابستگی» یا «جریان‌سازی فرهنگی با اهداف سیاسی» می‌دانند. این نگاه افراطی و مبتنی بر سوءظن شاید قابل‌بحث باشد، اما نمی‌توان نادیده گرفت که وقتی یک رویدادِ وارداتی، بدون هویت‌سازی بومی اجرا می‌شود، فضا کاملاً آماده است تا تفسیرهای رادیکال در جامعه شکل بگیرد. در واقع زمین بازی را خودمان آماده می‌کنیم.

با این حال، واقعیت مهمی وجود دارد: تمام جهان امروز، ماراتن را به‌عنوان یک رقابت ورزشی جهانی می‌شناسد، نه آیینی ضد ایرانی. هیچ کشوری این مسابقه را نماد پیروزی بر ایران نمی‌بیند. مسابقه دوِ ماراتن در اغلب کشورها از ریشه تاریخی‌اش فاصله گرفته و تبدیل به جشنواره‌ای شهری، اجتماعی، توریستی و ورزشی شده است. اما این موضوع، از مسئولیت ما برای درک ریشه‌های آن کم نمی‌کند.

مشکل اصلی از «برگزاری» نیست؛ از بی‌اطلاعی است. اگر مردم بدانند ریشه یک مفهوم چیست، آن‌گاه تصمیم‌گیری درباره برگزاری یا عدم برگزاری آن بر پایه آگاهی خواهد بود، نه تقلید. مسئله دقیقاً همین‌جاست: جامعه‌ای که از گذشته خود جدا شود، در ساخت آینده‌اش هم دچار تردید خواهد شد.

ما می‌توانیم یک مدل بومی از دو همگانی داشته باشیم؛ می‌توانیم نام‌های ایرانی، اسطوره‌ای، تاریخی یا اجتماعی خود را روی آن بگذاریم؛ می‌توانیم مسیرهای نمادین انتخاب کنیم؛ می‌توانیم ارزش محلی تولید کنیم. اما تا وقتی چشم‌بسته ترجمه می‌کنیم، این چرخه ادامه خواهد یافت.

این بحث، نقد رویداد نیست؛ نقد فراموشی است؛ فراموشیِ تاریخی که اگر ادامه یابد، نه‌فقط یک مسابقه دو، بلکه بسیاری از ابعاد هویت فرهنگی ما را تهدید خواهد کرد.

نمایش کامل خبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا