فرهنگی

نقد سریال «شغال»؛ اثری کاریکاتوری که بیننده را از نفس می‌اندازد

سریال «شغال» یکی از آثاری است که در نگاه اول با دست گذاشتن روی موضوعات سنگین، پرتنش و حساس، خود را یک اثر مهیج، پرتعلیق و شخصیت‌محور معرفی می‌کند؛ اما هرچه جلوتر می‌رود، این تصور اولیه تبدیل به یک سراب تلخ می‌شود. قصه از یک حادثه بسیار تلخ و تکان‌دهنده آغاز می‌شود؛ نقطه‌ای که ظرفیت ساخت یک درام جنایی و روان‌شناختی قوی را داشت و می‌توانست زیرساختی برای پرداختن به پیامدهای روانی، اجتماعی و اخلاقی چنین حادثه‌ای باشد. اما «شغال» درست از همان جایی ضربه می‌خورد که باید اوج بگیرد: روایت. داستانی که می‌توانست خطی باشد اما پر از لایه، به یک متن آشفته تبدیل می‌شود که بیشتر شبیه چسباندن چند قصه بی‌ربط کنار هم است تا ساخت یک روایت واحد.

در همان قسمت‌های ابتدایی مشخص می‌شود که سریال بیش از حد به شخصیت‌های فرعی متکی است؛ شخصیت‌هایی که نه گذشته‌ای دارند، نه هدفی مشخص و نه در پیشبرد روایت نقشی تعیین‌کننده بازی می‌کنند. آن‌ها صرفاً حضور دارند تا قصه شلوغ به نظر برسد؛ حضوری که به جای ایجاد هیجان، بیشتر باعث گیجی مخاطب می‌شود. بیننده بارها از خود می‌پرسد این افراد چرا وارد داستان شده‌اند و چه تأثیری در مسیر اصلی دارند؟ اما پاسخ این سؤال هیچ‌وقت داده نمی‌شود.

مشکل آنجاست که «شغال» برخلاف مقدمه امیدوارکننده‌اش، هرچه جلوتر می‌رود از همان ماهیت اولیه تهی می‌شود. سازندگان به جای پرداخت درست به حادثه اصلی و پیامدهای آن، تمرکز را به حاشیه‌ها برده‌اند. تلاش سریال برای نمایش روابط و احساسات میان کاراکترها در بسیاری از مواقع به یک کاریکاتور تبدیل می‌شود؛ احساسی‌نمایی مصنوعی، دیالوگ‌های اغراق‌شده و رفتارهایی که نه واقعی‌اند و نه باورپذیر. همین اغراق باعث می‌شود بخش‌هایی که قرار بوده تأثیرگذار باشند، تبدیل به لحظاتی تمسخرآمیز شوند.

یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های سریال، فقدان عقلانیت روایی است. سازندگان هر جا کم می‌آورند، یک اتفاق بی‌منطق وارد داستان می‌کنند: مرگ ناگهانی یک شخصیت، تغییر جهت غیرقابل‌باور در روابط، یا بازشدن گره‌ها از طریق اتفاقاتی که هیچ زمینه‌ای ندارند. این حجم از پرش‌های بی‌منطق باعث می‌شود مخاطب نتواند با سیر داستان ارتباط برقرار کند و ریتم سریال دائماً نامتعادل شود.

حضور کمرنگ پلیس و منطق حقوقی نیز یکی از ایرادهای جدی داستان است. وقتی قتل، دزدی، انتقام‌گیری و رفتارهای مجرمانه در قصه وجود دارد، طبیعی است انتظار داشته باشیم نقش پلیس و سازوکار قانونی پررنگ باشد؛ اما در «شغال» پلیس تنها در چند سکانس کوتاه دیده می‌شود، آن هم بدون هیچ تأثیر روایی. گویی جهان سریال یک شهر بی‌قانون است که همه چیز با تصمیم شخصیت‌ها پیش می‌رود و هیچ نظارتی وجود ندارد. چنین نگاهی نه‌تنها باورپذیری را از بین می‌برد، بلکه باعث می‌شود بسیاری از رفتارهای کاراکترها بی‌منطق و غیرقابل‌هضم به نظر برسند.

از نظر فرم، «شغال» ترکیبی از چند سبک مختلف است؛ گاهی ایرانی، گاهی ترکی و گاهی حتی آمریکایی؛ اما این تلفیق نه‌تنها نتیجه نداده، بلکه ضربه زده است. هر قسمت شبیه تقلید سطحی از یک الگو یا سریال خارجی است و این عدم انسجام، بیش از پیش مخاطب را خسته می‌کند. سریال تلاش دارد با سرعت‌دادن به روایت، هیجان مصنوعی ایجاد کند اما این سرعت نه ریتم را نجات می‌دهد و نه جذابیت ایجاد می‌کند.

به بخش بازیگری که می‌رسیم، مشکل دوچندان می‌شود. شخصیت‌ها آن‌قدر سطحی نوشته شده‌اند که بازیگران فرصت خلق نقش ندارند. حتی اگر بازیگری تلاش کند بهترین نسخه خود را ارائه دهد، ضعف‌های ساختاری اجازه نمی‌دهد انرژی آن دیده شود. نتیجه کار، بازی‌هایی است که یا اغراق‌شده‌اند یا بی‌رمق؛ و هیچ‌کدام در خدمت پیشبرد قصه قرار نمی‌گیرند.

«شغال» یکی از همان آثاری است که گویی پلتفرم‌ها برای پرکردن جدول پخش به آن نیاز دارند. بعد از هر سریال موفق، معمولاً یک اثر ضعیف و بی‌جان منتشر می‌شود تا فاصله میان دو پروژه مهم پر شود؛ و «شغال» دقیقاً در همین دسته قرار می‌گیرد. مخاطب بعد از تماشای ۱۷ قسمت هنوز نمی‌داند چرا باید چنین سریالی ساخته شود و چه حرف تازه‌ای می‌خواهد بزند. نتیجه نهایی یک تجربه خسته‌کننده و بی‌هدف است؛ تجربه‌ای که نه سرگرم‌کننده است و نه تأثیرگذار.

نمایش کامل خبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا