
سریال «بامداد خمار»، ساخته نرگس آبیار، پس از پنج قسمت کماتفاق، کند، پر از نماهای توضیحمحور و مشکلات فنی تکراری، بالاخره در قسمت ششم و هفتم به نقطهای میرسد که میتوان با قاطعیت گفت: «داستان شروع شده است». مسیری که تا اینجا طی شده، نهتنها مخاطب را با ریتم سنگین و کشآمدهای مواجه کرده، بلکه با نماهای زائد، زومهای بیهدف، بازیهای ضعیف و لحن نامتعادل، بسیاری را ناامید کرده بود. اما این دو قسمت اخیر، هرچند همچنان گرفتار ایرادهای ساختاریاند، نشانههایی از شکلگیری درام، آغاز تنشها و ورود شخصیتها به مسیرهای تازه را به نمایش میگذارند.

قسمت ششم بیش از هر چیز حول محور خواستگاری محبوبه میچرخد؛ سکانسی طولانی که دیالوگها، طراحی صحنه و لباس و حتی چیدمان کلاسیک خانه، فضای قابل قبولی میسازند؛ اما باز هم دوربین لرزان و نگاه بیشازحد «توضیحمحور» کارگردان، ضربه اصلی را وارد میکند. درحالیکه موسیقی رمانتیک و صحنه عاشقانه میان محبوبه و رحیم بالاخره پس از پنج قسمت سرگردانی دیده میشود، اما لرزش دوربین، زومهای بیدلیل و تأکید افراطی روی جزئیات غیرضروری، بار دیگر به سریال یادآوری میکند که مشکل اصلی آن «چگونه گفتن» است نه «چه گفتن». با این حال، بهترین نقطه در این قسمت جایی است که اپیزود با پیغام رحیم به پایان میرسد؛ نخستین پایانبندی درست و دندانگیر سریال.

از سوی دیگر، قسمت هفتم نقطهای است که درگیریها رسماً آغاز میشوند. تقابل منصور با خانوادهاش، فشارهای بصیرالملک به محبوبه، تداخل روابط میان عموخان، خجسته، محبوبه و رحیم، همگی باعث میشوند داستان بالاخره از خواب بیدار شود. طراحی دکور خانه عموخان همچون همیشه چشمگیر است، اما بازیها—بهویژه نقش منصور—در نقطه مقابل قرار میگیرند. کاراکتری که در رمان شخصیتی قدرتمند، تأثیرگذار و محبوب بوده، در سریال به شکلی ضعیف، بیجان و فاقد انرژی جلوه میکند. این تفاوت میان «انتظار ادبی» و «اجرای تصویری» ضربهای است که بسیاری از طرفداران کتاب را نیز ناامید کرده.
نکته قابل توجه این است که با وجود بهتر شدن جریان روایی، پایان قسمت هفتم کاملاً ناگهانی، بدون تنش و فاقد چفتوبست روایی است. همان مشکل قدیمی؛ کاتهای بیمقدمهای که حس «اپیزود» را میکشند و شبیه قطعشدن ناگهانی پخش میمانند.
با تمام اینها، قسمت ششم و هفتم نشان میدهند که موتور داستان روشن شده است. پرسش اصلی این است که آیا سریال میتواند این ریتم تازه را حفظ کند یا دوباره به لحن یکنواخت و روایت فرسایشی بازمیگردد؟ در مجموع، روند «بامداد خمار» از اینجا به بعد میتواند یا بازسازی اعتماد مخاطب باشد یا بازگشت به همان رکود اولیه.