
پرونده توماس متیو کروکس، جوان ۲۰ سالهای که سال گذشته در یک تجمع انتخاباتی در شهر باتلر ایالت پنسیلوانیا تلاش کرد دونالد ترامپ را ترور کند، حالا پس از ماهها سکوت و انتشار تدریجی اسناد، تبدیل به یکی از پیچیدهترین و بحثبرانگیزترین مطالعات روانشناختی و امنیتی آمریکا شده است. کروکس نه یک چهره جنایتکارِ شناختهشده بود و نه سابقه خشونت داشت؛ برعکس، او دانشجویی ممتاز، کمحاشیه، درسخوان، با سابقه تحصیلی درخشان، و ظاهراً فردی آرام بود. اما این ظاهر آرام، آنطور که گزارشهای تازه نشان میدهد، سالبهسال ترک برداشت تا جایی که نشانههای انزوای اجتماعی، پریشانی روانی و وسواسهای خطرناک در زندگی شخصی او پدیدار شدند؛ نشانههایی که هیچکس—نه خانواده، نه دوستان، نه دانشگاه—آنها را جدی نگرفت.

ماجرای کروکس برای نهادهای امنیتی آمریکا یک سؤال کلیدی به وجود آورده است: چطور ممکن است یک جوان بیسابقه، بیپرونده و بدون هیچ نشانه آشکار تهدید، ناگهان به یک «عامل بالقوه ترور» تبدیل شود؟ این همان چیزی است که تیمهای تحقیقاتی FBI و روانشناسان جنایی حالا در حال بازسازی آن هستند؛ بازسازی یک مسیر پنهان از انزوای تدریجی تا افراط ناگهانی.
بررسیهای جدید نشان میدهد که نقطه شروع این تغییرات، نه یک رویداد سیاسی و نه یک مسئله ایدئولوژیک، بلکه بیشتر فروپاشی آرام شبکه اجتماعی و خانوادگی کروکس بوده است. او که بهعنوان دانشجوی مهندسی در دانشگاه محلی پذیرفته شده بود، از سال دوم تحصیل، ارتباط خود را با دوستان و کلاس عقب کشید. منابع دانشگاهی میگویند او کمکم از گفتگوهای جمعی فاصله گرفت، حضور اجتماعیاش کم شد و ساعتهای طولانی را تنها سپری میکرد. این روند با نشانههایی از اضطراب، بیخوابی و تغییرات خلقوخو همراه شد، اما هیچکس آن را زنگ خطر جدی تلقی نکرد.
نکته هشداردهندهتر این است که طبق اسناد منتشرشده، کروکس در ماههای منتهی به حادثه باتلر، بهشدت سرگرم مطالعه محتواهای افراطی آنلاین بوده؛ محتواهایی از جنس خشونت، عملیاتهای تکنفره و روایتهای رادیکال درباره سیاست داخلی آمریکا. این مصرف اطلاعاتی، در کنار انزوای اجتماعی، الگویی است که در بسیاری از پروندههای مشابه دیده شده است؛ جوانانی که بهجای ارتباط واقعی با جهان بیرون، در اتاق دیجیتال خود غرق میشوند و جهانبینیشان بر اساس الگوریتمهای پلتفرمها شکل میگیرد.
حادثه باتلر اما لحظهای بود که این مسیر پنهانی به واقعیت بدل شد. طبق توضیح مقامات امنیتی، کروکس با برنامهریزی اولیه و شناخت کامل از محل تجمع، از فاصله دور موقعیت تیراندازی را انتخاب کرد. اینکه چگونه چنین فردی توانست سلاح تهیه کند، در محیط امنشده بهموقع مستقر شود و حتی قبل از شناسایی اولیه فرصت شلیک پیدا کند، همچنان یکی از نقاط مبهم گزارشهای امنیتی است. کارشناسان معتقدند «ظرفیت برنامهریزی» کروکس، برای فردی بدون سابقه نظامی، قابلتوجه بوده است.
اما آنچه باعث پیچیدگی بیشتر این پرونده شده، نبود هیچ انگیزه سیاسی مشخص در زندگی روزمره اوست. برخلاف بسیاری از عاملان خشونتهای سیاسی، کروکس در شبکههای اجتماعی فعالیت ایدئولوژیک نداشت، بیانیهای منتشر نکرده بود و حتی رفتارهای معمول حامیان شدید یک جریان سیاسی را نیز از خود نشان نمیداد. تحلیلگران این وضعیت را «رادیکالیزهشدن در انزوا» توصیف میکنند؛ یعنی زمانی که فرد تحت تأثیر جهان دیجیتال، مسیر افراط را بهتنهایی طی میکند.
بازسازی روانشناختی کروکس نشان میدهد او ترکیبی از هوش بالا، فشار درونی، شکست در ارتباط انسانی و مصرف محتواهای رادیکال بوده است؛ ترکیبی که در نهایت انفجار آن در یک تجمع انتخاباتی ممکن بود آینده سیاسی آمریکا را به طور کامل تغییر دهد. حالا، با افشای اسناد جدید، نهادهای امنیتی تلاش میکنند بفهمند چه «فرصتهایی برای مداخله» در زندگی کروکس وجود داشت که از دست رفت؛ فرصتهایی که شاید اگر جدی گرفته میشد، کشور را از یکی از بزرگترین بحرانهای سیاسی دوران ترامپ نجات میداد.
پرونده توماس متیو کروکس امروز نه فقط داستان یک تلاش برای ترور، بلکه یک مطالعه موردی درباره نسل جوانی است که در سکوت، زیر فشارهای روانی و اجتماعی متلاشی میشوند، بدون آنکه کسی متوجه شود. این داستان هشدار میدهد که بحرانهای مدرن الزماً با فریاد شروع نمیشوند—بعضی از آنها «خاموش» رشد میکنند.